کتاب تاریخ فلسفه راتلج جلد دوم نوشته دیوید فورلی ترجمه علی معظمی جهرمی توسط انتشارات چشمه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: فلسفه، حکمتف جنبه های روانشناسی، تاریخ فلسفه
اخلاق نیکوماخوس شامل ده «کتاب» است، در حالیکه اخلاق یودیموس هشت «کتاب» را در برمیگیرد. عجیب اینکه این دو، کتابهای مشترکی دارند: کتابهای چهار تا شش از اخلاق یودیموس، با کتابهای پنج تا هفت از اخلاق نیکوماخوس یکساناند. در میان پژوهشگران بر سر اینکه این کتابهای مشترک واقعاً متعلق به کدامیک هستند اختلاف نظر وجود دارد. این اختلاف ادامهدار است، اما عقیدهای که بیشتر طرفدار دارد این است که برپایهی مطالعه دربارهی بحثی که ارسطو راجع به لذت در این کتابهای مشترک میکند، این کتابها باید به اخلاق یودیموس تعلق داشته باشند. کتابی که به طور سنتی در کنار دیگر کتب ارسطو بیشتر مطالعه شده، اخلاق نیکوماخوس است و به همین دلیل ما هم بر همین کتاب متمرکز خواهیم بود. اما خوانندگان جدی ارسطو نباید از اخلاق یودیموس هم غفلت ورزند. تفاوتهای این کتاب با اخلاق نیکوماخوس ظریف و جالباند، و اگر اخلاق یودیموس قدیمیتر باشد، حتا میتواند نشان دهد که اندیشهی اخلاقی ارسطو چگونه تحول یافته است. تفاوت میان این دو اثر هر چه باشد، نمیتوان انکار کرد که اخلاق نیکوماخوس چه از لحاظ تاریخی و چه از نقطهنظر فلسفهی اخلاق معاصر، یکی از مهمترین کتابهای اخلاقی است که تاکنون نوشته شده.
ارسطو در اتاقی درس میداد که در آن میزی سهپایه، نیمکتهای چوبی، یک تختهی سفید، و یک کرهی برنزی از جهان قرار داشت. بر دیوارها فهرستی از فضایل و رذایل و تصاویری از سقراط نسب شده بود. دانشجویان او در درجهی اول از مردان جوانی تشکیل میشدند که بیشتر از خانوادههای طبقات پایین میآمدند و احتمالاً به دنبال دست یافتن به شغلی بودند که دستکم تا حدی سیاسی باشد. میتوان بااطمینان گفت که ارسطو همینطور که از روی یادداشتهای خود میخواند، برخی نکات خاص را، شاید در پاسخ به پرسشهای مخاطبان، تفصیل میداد. سبکی که ما اکنون با آن به اخلاق نیکوماخوسی میپردازیم، سبکی است که در اغلب پژوهشهای ارسطویی تاکنون مورد توجه بوده و هنوز هم مورد توجه است، یعنی تفسیر خالص هر آنچه که ارسطو گفته است. اما در چند دههی اخیر به طور خاص، دیدگاههای ارسطو همچون مبنای اخلاق مدرنِ مبتنی بر فضیلت مورد توجه بوده است. مخاطبان ارسطو احتمالاً میتوانستند به نسبت معمولِ آتنیان قرن چهارم آدمهای بهتری باشند، و اخلاق نیکوماخوس هم بهوضوح حاوی نکاتی عملی است. بهقطع میتوان دانست که این کتاب اثری انسانشناسانه نیست، و از همینرو با مطالعهی آن نمیتوان به فهم اخلاق مرسوم در زمانهی آن امید داشت. ارسطو مانند پیشینیانش، سقراط و افلاطون، بر این باور بود که وجوه خاصی از آن اخلاق مرسوم عمیقاً نادرست است. ارسطو امید داشت که خوانندگان اخلاق نیکوماخوس را عملاً و نظراً ترغیب کند: «مطالعهی حاضر، مانند سایر مطالعات، برای اهداف نظری نیست، زیرا پاسخ به این پرسش که فضیلت چیست، فایدهای ندارد، مگر بخواهیم انسانهای خوبی باشیم».
کتاب تاریخ فلسفه راتلج جلد دوم نوشته دیوید فورلی ترجمه علی معظمی جهرمی توسط انتشارات چشمه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: فلسفه، حکمتف جنبه های روانشناسی، تاریخ فلسفه
اخلاق نیکوماخوس شامل ده «کتاب» است، در حالیکه اخلاق یودیموس هشت «کتاب» را در برمیگیرد. عجیب اینکه این دو، کتابهای مشترکی دارند: کتابهای چهار تا شش از اخلاق یودیموس، با کتابهای پنج تا هفت از اخلاق نیکوماخوس یکساناند. در میان پژوهشگران بر سر اینکه این کتابهای مشترک واقعاً متعلق به کدامیک هستند اختلاف نظر وجود دارد. این اختلاف ادامهدار است، اما عقیدهای که بیشتر طرفدار دارد این است که برپایهی مطالعه دربارهی بحثی که ارسطو راجع به لذت در این کتابهای مشترک میکند، این کتابها باید به اخلاق یودیموس تعلق داشته باشند. کتابی که به طور سنتی در کنار دیگر کتب ارسطو بیشتر مطالعه شده، اخلاق نیکوماخوس است و به همین دلیل ما هم بر همین کتاب متمرکز خواهیم بود. اما خوانندگان جدی ارسطو نباید از اخلاق یودیموس هم غفلت ورزند. تفاوتهای این کتاب با اخلاق نیکوماخوس ظریف و جالباند، و اگر اخلاق یودیموس قدیمیتر باشد، حتا میتواند نشان دهد که اندیشهی اخلاقی ارسطو چگونه تحول یافته است. تفاوت میان این دو اثر هر چه باشد، نمیتوان انکار کرد که اخلاق نیکوماخوس چه از لحاظ تاریخی و چه از نقطهنظر فلسفهی اخلاق معاصر، یکی از مهمترین کتابهای اخلاقی است که تاکنون نوشته شده.
ارسطو در اتاقی درس میداد که در آن میزی سهپایه، نیمکتهای چوبی، یک تختهی سفید، و یک کرهی برنزی از جهان قرار داشت. بر دیوارها فهرستی از فضایل و رذایل و تصاویری از سقراط نسب شده بود. دانشجویان او در درجهی اول از مردان جوانی تشکیل میشدند که بیشتر از خانوادههای طبقات پایین میآمدند و احتمالاً به دنبال دست یافتن به شغلی بودند که دستکم تا حدی سیاسی باشد. میتوان بااطمینان گفت که ارسطو همینطور که از روی یادداشتهای خود میخواند، برخی نکات خاص را، شاید در پاسخ به پرسشهای مخاطبان، تفصیل میداد. سبکی که ما اکنون با آن به اخلاق نیکوماخوسی میپردازیم، سبکی است که در اغلب پژوهشهای ارسطویی تاکنون مورد توجه بوده و هنوز هم مورد توجه است، یعنی تفسیر خالص هر آنچه که ارسطو گفته است. اما در چند دههی اخیر به طور خاص، دیدگاههای ارسطو همچون مبنای اخلاق مدرنِ مبتنی بر فضیلت مورد توجه بوده است. مخاطبان ارسطو احتمالاً میتوانستند به نسبت معمولِ آتنیان قرن چهارم آدمهای بهتری باشند، و اخلاق نیکوماخوس هم بهوضوح حاوی نکاتی عملی است. بهقطع میتوان دانست که این کتاب اثری انسانشناسانه نیست، و از همینرو با مطالعهی آن نمیتوان به فهم اخلاق مرسوم در زمانهی آن امید داشت. ارسطو مانند پیشینیانش، سقراط و افلاطون، بر این باور بود که وجوه خاصی از آن اخلاق مرسوم عمیقاً نادرست است. ارسطو امید داشت که خوانندگان اخلاق نیکوماخوس را عملاً و نظراً ترغیب کند: «مطالعهی حاضر، مانند سایر مطالعات، برای اهداف نظری نیست، زیرا پاسخ به این پرسش که فضیلت چیست، فایدهای ندارد، مگر بخواهیم انسانهای خوبی باشیم».