کتاب برای پسرها 2 مسافران سیاره دیگر نوشته ایان وای برو با ترجمه نسرین مهاجرانی, توسط انتشارات پیدایش با موضوع ادبیات کودک و نوجوان، داستان های کودک و نوجوان، رمان خارجی کودکان به چاپ رسیده است.
اگر داستانهایی تند و تیز دوست دارید که پر شدهاند از اکشن و لحظات خندهدار پس لحظهای تردید نکنید و به سراغ پسرهای شیطان و ماجراجوییها باحالشان بروید. ماجراجوییهایی که از فوتبال عادی شروع میشوند و به نبردهای حماسی ختم، پسرانی معمولی و قهرمانانی واقعی.
ابتدا دیوید یک سی دی خوان عجیب توی مدرسهاشان پیدا میکند. سپس یک سفینه فضایی توی باغش ظاهر میشود و بعدش هم سگش هیری اسپایس، ناپدید میشود. چرا بیگانگان نیازمند کمک دیوید هستند؟ و آیا دیوید میتواند دنیا رو نجات بدهد؟
گزیدهای از کتاب «مسافران سیاره دیگر»:
روز جمعه دیوید از مدرسه به خانه میرفت که یک سیدی توی زمین بازی پیدا کرد. به حلزونها غذا داده بود و شیشه آکواریوم را هم تمیز کرده بود. برای همین آخرین نفری بود که از مدرسه خارج میشد، مثل همیشه. هیچ کس دیگری آنجا نبود.
میتوانست تا روز دوشنبه سیدی را پیش خودش نگه دارد و بعد آن را تحویل قسمت اشیاء گمشده بدهد. اگر سیدی را امتحان میکرد ضرری نداشت. وقتی پیچید توی خیابان بیچ، بوی خیلی زنندهای به دماغش خورد. بو از زبالهدانی قدیمی آن طرف پیاده رو می آمد. وقتی باد از شمال غربی می وزید، اغلب اوقات باید دماغت را میگرفتی.
کتاب برای پسرها 2 مسافران سیاره دیگر نوشته ایان وای برو با ترجمه نسرین مهاجرانی, توسط انتشارات پیدایش با موضوع ادبیات کودک و نوجوان، داستان های کودک و نوجوان، رمان خارجی کودکان به چاپ رسیده است.
اگر داستانهایی تند و تیز دوست دارید که پر شدهاند از اکشن و لحظات خندهدار پس لحظهای تردید نکنید و به سراغ پسرهای شیطان و ماجراجوییها باحالشان بروید. ماجراجوییهایی که از فوتبال عادی شروع میشوند و به نبردهای حماسی ختم، پسرانی معمولی و قهرمانانی واقعی.
ابتدا دیوید یک سی دی خوان عجیب توی مدرسهاشان پیدا میکند. سپس یک سفینه فضایی توی باغش ظاهر میشود و بعدش هم سگش هیری اسپایس، ناپدید میشود. چرا بیگانگان نیازمند کمک دیوید هستند؟ و آیا دیوید میتواند دنیا رو نجات بدهد؟
گزیدهای از کتاب «مسافران سیاره دیگر»:
روز جمعه دیوید از مدرسه به خانه میرفت که یک سیدی توی زمین بازی پیدا کرد. به حلزونها غذا داده بود و شیشه آکواریوم را هم تمیز کرده بود. برای همین آخرین نفری بود که از مدرسه خارج میشد، مثل همیشه. هیچ کس دیگری آنجا نبود.
میتوانست تا روز دوشنبه سیدی را پیش خودش نگه دارد و بعد آن را تحویل قسمت اشیاء گمشده بدهد. اگر سیدی را امتحان میکرد ضرری نداشت. وقتی پیچید توی خیابان بیچ، بوی خیلی زنندهای به دماغش خورد. بو از زبالهدانی قدیمی آن طرف پیاده رو می آمد. وقتی باد از شمال غربی می وزید، اغلب اوقات باید دماغت را میگرفتی.