کتاب بانو گوزن نوشته مریم حسینیان, توسط انتشارات چشمه به چاپ رسیده است
موضوع کتاب: ادبیات فارسی، ادبیات داستانی، رمان فارسی
داستان تنهایی های زنی در آستانه ی یکی از بزرگ ترین تغییرات زندگی اش، یعنی مادر شدن را به تصویر می کشد. "طاطا"، شخصیت اول رمان "بانو گوزن" نوشته ی "مریم حسینیان" است که در نخستین قدم های پیشرفت و توسعه ی کسب و کار هنری خود، متوجه می شود که باردار است. حال او مانده و رویایی که نمی خواهد بخاطر این اتفاق غیرمنتظره، از آن دست بکشد. اما مساله اینجاست که کودک متولد نشده ی او، در شرایطی نامناسب قرار دارد و پزشکان اکیدا به او توصیه کرده اند که استراحت مطلق پیشه کند. او در این اجبار به وجود آمده، دست به مرور گذشته ی خود می زند و مخاطب را با خود همراه می کند.
شخصیت اول رمان "بانو گوزن" یک زن است اما "مریم حسینیان" این داستان را فقط برای زنان به نگارش درنیاورده است. "بانو گوزن" آن خط مشترکی است که انسان ها، چه در قالب جنسیت یک مرد باشند و چه زن، می توانند روی آن حرکت کنند و به واسطه ی حرکت روی این خط مشترک، یکدیگر را درک کنند. اینجا پای افکار و احساساتی در میان است که پیرامون عمیق ترین تجربیات انسانی شکل می گیرند؛ کیست که نتواند داشتن یک رویا و تلاش برای آن و سپس قرار گرفتن در وضعیتی که او را وادار به عقب کشیدن موقت یا دائم از آن رویا می نماید، درک نکند؟ رنجی که در "بانو گوزن" به تصویر کشیده شده، رنجی ملموس برای همه ی انسان هاست و "مریم حسینیان" موفق شده با خلق داستانی جذاب، خواننده را با قصه ی زیبای خود همراه و همدل کند.
صدای بابا نمیآید. گوزن انگار دارد چیزی را فشار میدهد به دیوار. جست میزند و سرش را بالا میگیرد. پیکر خونآلود بابا به شاخهای گوزن گیر کرده است. گوزن بلند میشود و هیکل لاغر و خونآلود بابا را دور سرش میچرخاند و پرت میکند به تنها اتاقمان که من در آن پناه گرفتهام. خودم را سریع کنار میکشم. جنازهٔ بابا محکم به در برخورد میکند و پرت میشود وسط اتاق. سایهٔ گوزن را جلوی در میبینم که در تاریکروشن اتاق نگاهم میکند. از برق چشمهایش میترسم
گوزن به ما نگاه میکند. مثل تابلو زیبایی روی تپهٔ یخزدهٔ خاک ایستاده و بخار از سوراخ دماغش بیرون میآید. هیچوقت از این فاصله به گوزن نگاه نکردهام. خانهام آنقدر بزرگ نیست که بشود گوزنی را تنها دید که ایستاده و شاخهایش خیلی بلند شدهاند. به فرشاد نگاه میکنم. دلم میخواهد به کلاهش دست بزنم تا مطمئن شوم واقعی است. فرشاد جوانتر از وقتی است که آمد خانهام. موی شقیقهاش جوگندمی نیست اما زیر چشمهایش حلقهای سیاه است
کتاب بانو گوزن نوشته مریم حسینیان, توسط انتشارات چشمه به چاپ رسیده است
موضوع کتاب: ادبیات فارسی، ادبیات داستانی، رمان فارسی
داستان تنهایی های زنی در آستانه ی یکی از بزرگ ترین تغییرات زندگی اش، یعنی مادر شدن را به تصویر می کشد. "طاطا"، شخصیت اول رمان "بانو گوزن" نوشته ی "مریم حسینیان" است که در نخستین قدم های پیشرفت و توسعه ی کسب و کار هنری خود، متوجه می شود که باردار است. حال او مانده و رویایی که نمی خواهد بخاطر این اتفاق غیرمنتظره، از آن دست بکشد. اما مساله اینجاست که کودک متولد نشده ی او، در شرایطی نامناسب قرار دارد و پزشکان اکیدا به او توصیه کرده اند که استراحت مطلق پیشه کند. او در این اجبار به وجود آمده، دست به مرور گذشته ی خود می زند و مخاطب را با خود همراه می کند.
شخصیت اول رمان "بانو گوزن" یک زن است اما "مریم حسینیان" این داستان را فقط برای زنان به نگارش درنیاورده است. "بانو گوزن" آن خط مشترکی است که انسان ها، چه در قالب جنسیت یک مرد باشند و چه زن، می توانند روی آن حرکت کنند و به واسطه ی حرکت روی این خط مشترک، یکدیگر را درک کنند. اینجا پای افکار و احساساتی در میان است که پیرامون عمیق ترین تجربیات انسانی شکل می گیرند؛ کیست که نتواند داشتن یک رویا و تلاش برای آن و سپس قرار گرفتن در وضعیتی که او را وادار به عقب کشیدن موقت یا دائم از آن رویا می نماید، درک نکند؟ رنجی که در "بانو گوزن" به تصویر کشیده شده، رنجی ملموس برای همه ی انسان هاست و "مریم حسینیان" موفق شده با خلق داستانی جذاب، خواننده را با قصه ی زیبای خود همراه و همدل کند.
صدای بابا نمیآید. گوزن انگار دارد چیزی را فشار میدهد به دیوار. جست میزند و سرش را بالا میگیرد. پیکر خونآلود بابا به شاخهای گوزن گیر کرده است. گوزن بلند میشود و هیکل لاغر و خونآلود بابا را دور سرش میچرخاند و پرت میکند به تنها اتاقمان که من در آن پناه گرفتهام. خودم را سریع کنار میکشم. جنازهٔ بابا محکم به در برخورد میکند و پرت میشود وسط اتاق. سایهٔ گوزن را جلوی در میبینم که در تاریکروشن اتاق نگاهم میکند. از برق چشمهایش میترسم
گوزن به ما نگاه میکند. مثل تابلو زیبایی روی تپهٔ یخزدهٔ خاک ایستاده و بخار از سوراخ دماغش بیرون میآید. هیچوقت از این فاصله به گوزن نگاه نکردهام. خانهام آنقدر بزرگ نیست که بشود گوزنی را تنها دید که ایستاده و شاخهایش خیلی بلند شدهاند. به فرشاد نگاه میکنم. دلم میخواهد به کلاهش دست بزنم تا مطمئن شوم واقعی است. فرشاد جوانتر از وقتی است که آمد خانهام. موی شقیقهاش جوگندمی نیست اما زیر چشمهایش حلقهای سیاه است