کتاب باغ مخفی نوشته فرانسیس هاجسن برنت ترجمه شهرزاد لولاچی توسط انتشارات افق به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات، ادبیات داستانی، رمان خارجی می باشد.
در این سفر طولانی همسر یکی از افسرها مراقب مری بود. او بچههایش را به انگلستان میبرد تا آنها را به مدرسهی شبانهروزی بسپارد. حواس زن بیشتر به پسر و دختر خودش بود و وقتی به لندن رسید با کمال میل بچه را به زنی که آقای آرچیبالد کرَوِن فرستاده بود سپرد. آن زن، مدیرهی عمارت میسلت ویت و نامش خانم مِدلاک بود. زنی خوشبنیه با گونههای سرخ و چشمهای سیاه درخشان. لباس بنفش تند و شنل ساتن سیاهی با حاشیهی توری سیاه به تن و کلاه سیاهی با گلهای مخمل بنفش به سر داشت که هر وقت سرش را تکان میداد گلهایش تکان میخوردند. مری اصلاً از او خوشش نیامد، اما از آنجا که به ندرت از کسی خوشش میآمد، به نظرش چیز مهمی نبود. گذشته از آن کاملاً معلوم بود که خانم مِدلاک هم نظر خوشی نسبت به او ندارد.
وقتی مری لنوکس یتیم می آید تا در خانه بزرگ عمویش در یورکشایر زندگی کند، آن را پر از راز می یابد. عمارت نزدیک به صد اتاق دارد اما عمویش خودش را در یک اتاق زندانی میکند. شب هنگام در یکی از راهروهای طولانی صدای گریه شنیده میشود. باغ های اطراف ملک بزرگ تنها راه فرار مری است. سپس، مری یک باغ مخفی را کشف می کند که توسط دیوارها احاطه شده و با یک کلید ه گم شده است قفل شده. یک روز، با کمک دو همراه او راهی برای ورود به باغ مخفی پیدا می کند. آیا همه چیز در باغ مرده است؟ یا مری می تواند آن را زنده کند؟ یکی از لذتبخشترین و ماندگارترین آثار کلاسیک ادبیات کودکان.
کتاب باغ مخفی نوشته فرانسیس هاجسن برنت ترجمه شهرزاد لولاچی توسط انتشارات افق به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات، ادبیات داستانی، رمان خارجی می باشد.
در این سفر طولانی همسر یکی از افسرها مراقب مری بود. او بچههایش را به انگلستان میبرد تا آنها را به مدرسهی شبانهروزی بسپارد. حواس زن بیشتر به پسر و دختر خودش بود و وقتی به لندن رسید با کمال میل بچه را به زنی که آقای آرچیبالد کرَوِن فرستاده بود سپرد. آن زن، مدیرهی عمارت میسلت ویت و نامش خانم مِدلاک بود. زنی خوشبنیه با گونههای سرخ و چشمهای سیاه درخشان. لباس بنفش تند و شنل ساتن سیاهی با حاشیهی توری سیاه به تن و کلاه سیاهی با گلهای مخمل بنفش به سر داشت که هر وقت سرش را تکان میداد گلهایش تکان میخوردند. مری اصلاً از او خوشش نیامد، اما از آنجا که به ندرت از کسی خوشش میآمد، به نظرش چیز مهمی نبود. گذشته از آن کاملاً معلوم بود که خانم مِدلاک هم نظر خوشی نسبت به او ندارد.
وقتی مری لنوکس یتیم می آید تا در خانه بزرگ عمویش در یورکشایر زندگی کند، آن را پر از راز می یابد. عمارت نزدیک به صد اتاق دارد اما عمویش خودش را در یک اتاق زندانی میکند. شب هنگام در یکی از راهروهای طولانی صدای گریه شنیده میشود. باغ های اطراف ملک بزرگ تنها راه فرار مری است. سپس، مری یک باغ مخفی را کشف می کند که توسط دیوارها احاطه شده و با یک کلید ه گم شده است قفل شده. یک روز، با کمک دو همراه او راهی برای ورود به باغ مخفی پیدا می کند. آیا همه چیز در باغ مرده است؟ یا مری می تواند آن را زنده کند؟ یکی از لذتبخشترین و ماندگارترین آثار کلاسیک ادبیات کودکان.