رمان بازگشت پدران پسران و سرزمین مابینشان نوشته هشام مطر با ترجمه شبنم سمیعیان، توسط انتشارات کتاب کوله پشتی به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات ملل, رمان ملل, ادبیات داستانی, زندگینامه و خاطره می باشد.
یک داستان مهیج است درباره ی نویسنده ای که می خواهد از سرنوشت پدرش که سال هاست اسیر چنگال حکومت ظالمانه و دیکتاتوری معمر قذاقی ست، سردربیاورد. از سوی دیگر، تلاش پسری است باری روبرو شدن با روح پدری که با غیابش، در نیم بیشتر عمر او حضور داشته است.
سه سال پس از ربوده شدنش-سه سال سرشار از سکوت محض-یک نامه ی ضبط شده بر نوار کاست به دستمان رسید که در واقع صدای پدر بود روی یک نوار قرآن که به زندانیان داده می شد. بعد از چهل دقیقه سخنرانی موقرانه و پس از خداحافظی، درست آن لحظه ای که می توانست دکمه stop ضبط صوت را فشار بدهد، صدایی را شنید که انگار از اعماق وجود من بیرون می آمد؛ دوباره همان ناله ی آرام، اما این بار انگار از انتهای چاهی عمیق تر. به دلیلی که هرگز آن را نفهمیدم، پدر تصمیم گرفته بود آن ناله را پاک نکند. دلش می خواست ما آن را بشنویم.
چرا خرید از آژانس کتاب؟
خرید از آژانس کتاب به شما این اطمینان را میدهد که نسخه اصلی و بهروز کتاب بازگشت پدران پسران و سرزمین مابینشان را دریافت خواهید کرد. ما با ارائه خدمات سریع، ارسال امن و قیمت مناسب، تجربه خریدی آسان و مطمئن را برای شما فراهم میآوریم.
برای خرید این کتاب و مشاهده کتابهای دیگر، به فروشگاه آنلاین آژانس کتاب مراجعه کنید.
رمان بازگشت پدران پسران و سرزمین مابینشان نوشته هشام مطر با ترجمه شبنم سمیعیان، توسط انتشارات کتاب کوله پشتی به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات ملل, رمان ملل, ادبیات داستانی, زندگینامه و خاطره می باشد.
یک داستان مهیج است درباره ی نویسنده ای که می خواهد از سرنوشت پدرش که سال هاست اسیر چنگال حکومت ظالمانه و دیکتاتوری معمر قذاقی ست، سردربیاورد. از سوی دیگر، تلاش پسری است باری روبرو شدن با روح پدری که با غیابش، در نیم بیشتر عمر او حضور داشته است.
سه سال پس از ربوده شدنش-سه سال سرشار از سکوت محض-یک نامه ی ضبط شده بر نوار کاست به دستمان رسید که در واقع صدای پدر بود روی یک نوار قرآن که به زندانیان داده می شد. بعد از چهل دقیقه سخنرانی موقرانه و پس از خداحافظی، درست آن لحظه ای که می توانست دکمه stop ضبط صوت را فشار بدهد، صدایی را شنید که انگار از اعماق وجود من بیرون می آمد؛ دوباره همان ناله ی آرام، اما این بار انگار از انتهای چاهی عمیق تر. به دلیلی که هرگز آن را نفهمیدم، پدر تصمیم گرفته بود آن ناله را پاک نکند. دلش می خواست ما آن را بشنویم.