کتاب این آب آشامیدنی نیست

کتاب این آب آشامیدنی نیست وودی آلن ترجمه نگار شاطریان توسط انتشارات بیدگل به چاپ رسیده است.

موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات داستانی، نمایشنامه

بخشی از متن کتاب

«دیرتر همان شب مگی پشت میز نشسته است. کیلروی و برنز یک تخت مسافرتی را از این سر اتاق به آن سر اتاق می‌کشند. همه‌شان خسته و کوفته‌اند.

کیلروی: اُه... آقای مگی، حداقل می‌تونی کمکمون کنی.

مگی: (بلند می‌شود.) ببین آقای کیلروی. الآن شش ساعته که دارم پای تلفن با واشنگتن، با سفارتخانه‌شون و با سازمان ملل حرف می‌زنم. فهمیدم این ماجرا از کجا آب می‌خوره.

کیلروی: از کجا؟

مگی (به سمت پایین راست میز می‌رود.) امروز صبح FBI یکی از جاسوس‌های این کشور را دستگیر کرده. آدولف لوپرت، معروف به روباه خاکستری.

خبرش هم توی همهٔ روزنامه‌ها پخش شده.

کیلروی: (تخت را روی زمین می‌گذارد.) روباه خاکستری؟

مگی : یکی از زیرک‌ترین جاسوس‌هاشون. خودش را جای یک دانشجوی دانشگاه برکلی جا زده بوده که دستگیرش کردند. ظاهراً قرمزها هم برای تلافی اولین توریست‌های امریکایی را که می‌تونستند، گیر آوردند.

کیلروی: به نظرم می‌خوان جاسوس‌ها را با هم تاخت بزنند. آدولف لوپرت در عوضِ خانوادهٔ هولاندر.

مگی: واشنگتن نباید از این موضوع بویی ببره.

کاردشون بزنی، خونشون درنمی‌آد.

کیلروی: اگر قرار باشه اوضاع از حالا به بعد همین باشه چی؟ هر بار که ما یکی از جاسوس‌های آن‌ها را دستگیر کنیم، آن‌ها هم یکی از مدیرهای تهیه غذای ما رو دستگیر می‌کنند.

برنز: من بهتره برم به آشپز کمک کنم. آقای هولاندر داره دیوانه‌اش می‌کنه. مثل این‌که از غذاهای اروپایی متنفره.

کیلروی: (به سمت مگی می‌رود.) آقای مگی، یادتون هست که جمعه اینجا با سلطان بشیر قرار داریم؟ پیشنهاد می‌کنم قرارمون را به زمان خجسته‌تری موکول کنیم.

مگی: به هیچ وجه، آقای کیلروی. تا جمعه این موضوع باید حل‌وفصل شده باشه.

کیلروی: و اگر نشد؟

مگی: اگر نشد، کار طبق برنامه پیش می‌ره. من مسئول این سفارتخانه‌ام.

سوزان (از چپ وارد می‌شود و به مقابل میز می‌رود.) آقای مگی، می‌تونم باهاتون صحبت کنم؟

مگی: (به سمت سوزان می‌رود.) البته. آقای کیلروی، خواهش می‌کنم. بابت شرایط سکونتتون متأسفم اما فضای ما محدوده و این شرایط هم موقتی‌ئه.

(برنز و کیلروی تخت را به چپ می‌برند.)

سوزان: آقای مگی، امیدوارم از دست پدر و مادرم ناراحت نشده باشید.

مگی: ناراحت؟

سوزان: اون‌ها واقعاً آدم‌های نازنینی‌اند، فقط این‌که به شیوهٔ خاص خودشون نظرشون را بیان می‌کنند. از نوع رابطه‌شون گیج نشید.

مگی: ببینید، اصلاً نیازی نیست رفتار والدینتون را برای من توضیح بدید. من هم پدر و مادر دارم. البته داشتم. (به سمت پایین مرکز می‌رود.) آخه مامانم عاقم کرده.

سوزان (به سمت او می‌رود.) آقای کیلروی برامون توضیح داد که پدر شما سفیر مگی‌اند.

مگی: این را هم بهتون گفت که اگر از پس این مسئولیت برنیام کارم تمامه؟

سوزان: نه، این‌جوری‌ها هم نیست. هرکسی ممکنه اشتباه کنه. هر بار که روزنامه را برمی‌دارم تویش یک خبر درباره یک بحران دیپلماتیک دیگه توی یک گوشه‌ای از دنیاست.

مگی: متوجه شدید که اسم من توی همهٔ مقالات هست؟»

  • روش های ارسال
  •    پیک تهران
  •    پیک سریع تهران
  •    پست پیشتاز
  •    تیباکس
  •    ویژه
  • موجود در انبار
158,000
٪10
142,200 تومان
توضیحات

کتاب این آب آشامیدنی نیست وودی آلن ترجمه نگار شاطریان توسط انتشارات بیدگل به چاپ رسیده است.

موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات داستانی، نمایشنامه

بخشی از متن کتاب

«دیرتر همان شب مگی پشت میز نشسته است. کیلروی و برنز یک تخت مسافرتی را از این سر اتاق به آن سر اتاق می‌کشند. همه‌شان خسته و کوفته‌اند.

کیلروی: اُه... آقای مگی، حداقل می‌تونی کمکمون کنی.

مگی: (بلند می‌شود.) ببین آقای کیلروی. الآن شش ساعته که دارم پای تلفن با واشنگتن، با سفارتخانه‌شون و با سازمان ملل حرف می‌زنم. فهمیدم این ماجرا از کجا آب می‌خوره.

کیلروی: از کجا؟

مگی (به سمت پایین راست میز می‌رود.) امروز صبح FBI یکی از جاسوس‌های این کشور را دستگیر کرده. آدولف لوپرت، معروف به روباه خاکستری.

خبرش هم توی همهٔ روزنامه‌ها پخش شده.

کیلروی: (تخت را روی زمین می‌گذارد.) روباه خاکستری؟

مگی : یکی از زیرک‌ترین جاسوس‌هاشون. خودش را جای یک دانشجوی دانشگاه برکلی جا زده بوده که دستگیرش کردند. ظاهراً قرمزها هم برای تلافی اولین توریست‌های امریکایی را که می‌تونستند، گیر آوردند.

کیلروی: به نظرم می‌خوان جاسوس‌ها را با هم تاخت بزنند. آدولف لوپرت در عوضِ خانوادهٔ هولاندر.

مگی: واشنگتن نباید از این موضوع بویی ببره.

کاردشون بزنی، خونشون درنمی‌آد.

کیلروی: اگر قرار باشه اوضاع از حالا به بعد همین باشه چی؟ هر بار که ما یکی از جاسوس‌های آن‌ها را دستگیر کنیم، آن‌ها هم یکی از مدیرهای تهیه غذای ما رو دستگیر می‌کنند.

برنز: من بهتره برم به آشپز کمک کنم. آقای هولاندر داره دیوانه‌اش می‌کنه. مثل این‌که از غذاهای اروپایی متنفره.

کیلروی: (به سمت مگی می‌رود.) آقای مگی، یادتون هست که جمعه اینجا با سلطان بشیر قرار داریم؟ پیشنهاد می‌کنم قرارمون را به زمان خجسته‌تری موکول کنیم.

مگی: به هیچ وجه، آقای کیلروی. تا جمعه این موضوع باید حل‌وفصل شده باشه.

کیلروی: و اگر نشد؟

مگی: اگر نشد، کار طبق برنامه پیش می‌ره. من مسئول این سفارتخانه‌ام.

سوزان (از چپ وارد می‌شود و به مقابل میز می‌رود.) آقای مگی، می‌تونم باهاتون صحبت کنم؟

مگی: (به سمت سوزان می‌رود.) البته. آقای کیلروی، خواهش می‌کنم. بابت شرایط سکونتتون متأسفم اما فضای ما محدوده و این شرایط هم موقتی‌ئه.

(برنز و کیلروی تخت را به چپ می‌برند.)

سوزان: آقای مگی، امیدوارم از دست پدر و مادرم ناراحت نشده باشید.

مگی: ناراحت؟

سوزان: اون‌ها واقعاً آدم‌های نازنینی‌اند، فقط این‌که به شیوهٔ خاص خودشون نظرشون را بیان می‌کنند. از نوع رابطه‌شون گیج نشید.

مگی: ببینید، اصلاً نیازی نیست رفتار والدینتون را برای من توضیح بدید. من هم پدر و مادر دارم. البته داشتم. (به سمت پایین مرکز می‌رود.) آخه مامانم عاقم کرده.

سوزان (به سمت او می‌رود.) آقای کیلروی برامون توضیح داد که پدر شما سفیر مگی‌اند.

مگی: این را هم بهتون گفت که اگر از پس این مسئولیت برنیام کارم تمامه؟

سوزان: نه، این‌جوری‌ها هم نیست. هرکسی ممکنه اشتباه کنه. هر بار که روزنامه را برمی‌دارم تویش یک خبر درباره یک بحران دیپلماتیک دیگه توی یک گوشه‌ای از دنیاست.

مگی: متوجه شدید که اسم من توی همهٔ مقالات هست؟»

مشخصات
  • ناشر
    بیدگل
  • نویسنده
    وودی آلن
  • مترجم
    نگار شاطریان
  • قطع کتاب
    رقعی
  • نوع جلد
    شومیز
  • سال چاپ
    1401
  • نوبت چاپ
    ششم
  • تعداد صفحات
    131
نظرات کاربران
    هیچ دیدگاهی برای این محصول ثبت نشده است!
برگشت به بالا
0216640800© کلیه حقوق این سایت محفوظ و متعلق به فروشگاه آژانس کتاب است.02166408000 طراحی سایت و سئو : توسط نونگار پردازش