کتاب اگر خورشید بمیرد نوشته اوریانا فالاچی با ترجمه عاطفه نریمان, توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات ملل, رمان خارجی، ادبیات داستانی, داستان خارجی میباشد.
اگر خورشید بمیرد دفترچه خاطرات یک سال زندگی در جهان و زمانی دیگر است: زمان بیماران تکنولوژی، زمان پیشرفت، امید و مرزهای جدید جهان و زمانی که ما حتی قادر به تصورش نیز نیستیم، ما که مبتلا به ترس و شکست و سکون هستیم. این کتاب، همزمان نوعی عدم تفاهم و در عین حال عشق نویسنده و پدرش است؛ یکی با اعتماد به آینده مینگرد و می خواهد به سوی ستاره ها پرواز کند و دیگری ترجیح میدهد ریشه اش را در سنتها و طبیعتی که میشناسد، نگه دارد و آلوده کارهای خطرناک و بیهوده نشود. کودک به ستاره ها و سیاره ها باور دارد و پدر اعتقادی راسخ به زمین دارد و هر انکار قاطع او، دردی جانکاه است.
علف چنان انبوه بود که سنگ دیده نمیشد، پایم به سنگ گیر کرد و افتادم. هیچکس به کمکم نیامد، چه کسی بود که بیاید؟ هیچکس در آن خیابان و شاید، در هیچکدام از خیابانهای شهر راه نمیرفت؛ هیچکس جز من. هیچ موجود دوپایی که تنی روی دو پا و سری بر بدن داشته باشد، آنجا نبود.
فقط اتومبیل بود که سیال، منظم، با سرعتی یکسان و در فاصلههای برابر از هم روی سطح خیابانها سر میخورد؛ بدون هیچ سرنشین زن یا مردی. درست است که پشت فرمان اتومبیلها موجوداتی با شکلوشمایل انسان نشسته بودند، اما آنقدر بیحرکت و صاف بودند که نمیشد آنها را زن یا مرد دانست، آنها ماشین و ربات بودند.
مگر نه اینکه فنآوری روز قادر به ساخت رباتهایی است که کاملاً شبیه ما باشند؟ مگر نه اینکه اولین قانون رباتها میگوید: «به یاد داشته باش که هرگز در امور انسانی دخالت نکنی، مگر اینکه خود انسانها دخالت تو را بخواهند......
کتاب اگر خورشید بمیرد نوشته اوریانا فالاچی با ترجمه عاطفه نریمان, توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات ملل, رمان خارجی، ادبیات داستانی, داستان خارجی میباشد.
اگر خورشید بمیرد دفترچه خاطرات یک سال زندگی در جهان و زمانی دیگر است: زمان بیماران تکنولوژی، زمان پیشرفت، امید و مرزهای جدید جهان و زمانی که ما حتی قادر به تصورش نیز نیستیم، ما که مبتلا به ترس و شکست و سکون هستیم. این کتاب، همزمان نوعی عدم تفاهم و در عین حال عشق نویسنده و پدرش است؛ یکی با اعتماد به آینده مینگرد و می خواهد به سوی ستاره ها پرواز کند و دیگری ترجیح میدهد ریشه اش را در سنتها و طبیعتی که میشناسد، نگه دارد و آلوده کارهای خطرناک و بیهوده نشود. کودک به ستاره ها و سیاره ها باور دارد و پدر اعتقادی راسخ به زمین دارد و هر انکار قاطع او، دردی جانکاه است.
علف چنان انبوه بود که سنگ دیده نمیشد، پایم به سنگ گیر کرد و افتادم. هیچکس به کمکم نیامد، چه کسی بود که بیاید؟ هیچکس در آن خیابان و شاید، در هیچکدام از خیابانهای شهر راه نمیرفت؛ هیچکس جز من. هیچ موجود دوپایی که تنی روی دو پا و سری بر بدن داشته باشد، آنجا نبود.
فقط اتومبیل بود که سیال، منظم، با سرعتی یکسان و در فاصلههای برابر از هم روی سطح خیابانها سر میخورد؛ بدون هیچ سرنشین زن یا مردی. درست است که پشت فرمان اتومبیلها موجوداتی با شکلوشمایل انسان نشسته بودند، اما آنقدر بیحرکت و صاف بودند که نمیشد آنها را زن یا مرد دانست، آنها ماشین و ربات بودند.
مگر نه اینکه فنآوری روز قادر به ساخت رباتهایی است که کاملاً شبیه ما باشند؟ مگر نه اینکه اولین قانون رباتها میگوید: «به یاد داشته باش که هرگز در امور انسانی دخالت نکنی، مگر اینکه خود انسانها دخالت تو را بخواهند......