کتاب از راه و رفته و رفتار نوشته ابراهیم گلستان توسط انتشارات بازتاب نگار با موضوع ادبیات، نامهها، مقاله، مصاحبه به چاپ رسیده است.
...حجازی به مهربانی بسیار از من سوالها پرسید و بعد به پاداش در دفترم به رسم یادگار یا اندرز و عنایت، دو سه سطری نوشت که نیمی از آن جور میآمد به درک و خواستههای من در آن زمان و نیم دیگرش در سالهایی که بعدها رسید همساز شد با واقعیتهای زندگانی آن روز و آنچنانی که برایم به پیش آمد. حجازی نوشت رنج نداشتن از رنج داشتن کمتر است و همچنین نوشت نیکی کنید به شرط آن که ندانند که نیک اید و گرنه نخواهند گذاشت که نیک بمانید. ما هم به حسب طبع و روندی که داشتیم تا جایی که در توان و فرصتمان بود چنان نیز میکردیم و کردیم و نگذاشتیم که نگذارند و خود خودمان را نگاه داشتیم و اندرز او را تأییدی شناختیم بر نوع خود نیکخواه و شکیبا، و رفتار قانع و نرمی که به پایداری و از اصرار در درستی و حفظ صفای صاف و مستقیم جور دیگری به دید و درک دیگران نسنجنده میرسید و نزدشان زبر و سخت مینمود، و ربط و نگاهش به روحیه و رفتارهای خلق روزگار نمیخورد و در آن میل چارهیی جستن برای زندگانی مردم زیادتر بود تا کارایی اش در چارهییکردن …
شاید کسان دیگر این سنخ فکر را قبول نداشته باشند. نداشته باشند، چه پروا؟ آدم وقتی که فکر میکند برای رد و قبول کسان دیگر نیست. رد و قبول بعد میآید که داوری در آنها هم بعد میآید. اما اول فکر باید کرد فکری که من الان میکنم در این زمینه همان فکر تمام سالهای کار میبوده است. آدم را سر دوراهیها روی دوراهی اساسی تاریخ روی دوراهی رشد و غم و سیاست و دعوای سرنوشتی و تحول انسان و اجتماع و عشق و شادی و تنهایی جست و جو کردن، دیدن، به کار گرفتن … من کارهایم را به حساب نفس کشیدن خودم میگذارم اگر هم که میجنگم نفس کشیدن من است این جنگ، چون این منم که نفس میکشم نفس را این جور کشیدهام به هدف در افتادن با زشتیهایی و جهلهایی که در جامعهام هست. قاضی و داور کارم در این نفس کشیدنم که مرهون هیچ کسی نیستم و توقعی هم از هیچ کس ندارم خودم هستم، افسار فکر و کار و زحمت و عشق و تواناییام را نه به دست دستگاه میسپارم نه به دست چهار تا جرتغوز که میدانم به قدر بز نمیفهمند، اما هر چه حجم دارند پر از نفهمی و محرومیت و خودپسندی و احتیاج به خودنمایی بیتوجیه و پرت خودشان است.
کتاب از راه و رفته و رفتار نوشته ابراهیم گلستان توسط انتشارات بازتاب نگار با موضوع ادبیات، نامهها، مقاله، مصاحبه به چاپ رسیده است.
...حجازی به مهربانی بسیار از من سوالها پرسید و بعد به پاداش در دفترم به رسم یادگار یا اندرز و عنایت، دو سه سطری نوشت که نیمی از آن جور میآمد به درک و خواستههای من در آن زمان و نیم دیگرش در سالهایی که بعدها رسید همساز شد با واقعیتهای زندگانی آن روز و آنچنانی که برایم به پیش آمد. حجازی نوشت رنج نداشتن از رنج داشتن کمتر است و همچنین نوشت نیکی کنید به شرط آن که ندانند که نیک اید و گرنه نخواهند گذاشت که نیک بمانید. ما هم به حسب طبع و روندی که داشتیم تا جایی که در توان و فرصتمان بود چنان نیز میکردیم و کردیم و نگذاشتیم که نگذارند و خود خودمان را نگاه داشتیم و اندرز او را تأییدی شناختیم بر نوع خود نیکخواه و شکیبا، و رفتار قانع و نرمی که به پایداری و از اصرار در درستی و حفظ صفای صاف و مستقیم جور دیگری به دید و درک دیگران نسنجنده میرسید و نزدشان زبر و سخت مینمود، و ربط و نگاهش به روحیه و رفتارهای خلق روزگار نمیخورد و در آن میل چارهیی جستن برای زندگانی مردم زیادتر بود تا کارایی اش در چارهییکردن …
شاید کسان دیگر این سنخ فکر را قبول نداشته باشند. نداشته باشند، چه پروا؟ آدم وقتی که فکر میکند برای رد و قبول کسان دیگر نیست. رد و قبول بعد میآید که داوری در آنها هم بعد میآید. اما اول فکر باید کرد فکری که من الان میکنم در این زمینه همان فکر تمام سالهای کار میبوده است. آدم را سر دوراهیها روی دوراهی اساسی تاریخ روی دوراهی رشد و غم و سیاست و دعوای سرنوشتی و تحول انسان و اجتماع و عشق و شادی و تنهایی جست و جو کردن، دیدن، به کار گرفتن … من کارهایم را به حساب نفس کشیدن خودم میگذارم اگر هم که میجنگم نفس کشیدن من است این جنگ، چون این منم که نفس میکشم نفس را این جور کشیدهام به هدف در افتادن با زشتیهایی و جهلهایی که در جامعهام هست. قاضی و داور کارم در این نفس کشیدنم که مرهون هیچ کسی نیستم و توقعی هم از هیچ کس ندارم خودم هستم، افسار فکر و کار و زحمت و عشق و تواناییام را نه به دست دستگاه میسپارم نه به دست چهار تا جرتغوز که میدانم به قدر بز نمیفهمند، اما هر چه حجم دارند پر از نفهمی و محرومیت و خودپسندی و احتیاج به خودنمایی بیتوجیه و پرت خودشان است.