کتاب ابن مشغله نوشته نادر ابراهیمی توسط انتشارات روزبهان به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات، نامه های فارسی
تابستان بود و من یک عینک آفتابی تیره رنگ به چشمم بود. گفت: «من به آدمهایی که عینک تیره به چشم بزنند کار نمی دهم.» زودی عینکم را برداشتم و گذاشتم ته جیبم. گفت: «من به آدمهایی که پدر مادر دار و از خانوادههای محترم نباشند کار نمیدهم.» ببخشید، فورا جواب دادم :«من خیلی پدر مادر دار هستم. دو تا مادر دارم، دو تا پدر» گفت: «پدر و مادر زیادی به چه دردی می خورد؟ سواد چقدر داری؟» گفتم: «دانشجو هستم. رشته حقوق» گفت: «مگر میشود هم دانشجو بود و هم کار کرد؟» گفتم: «بله قربان. خیلی از دانشجوها برای آن که دانشجو بمانند مجبورند کار کنند» گفت: «زیاد وراجی میکنی. اما اگر آدم حرفشنو و مودبی باشی و کاملا راز نگهدار باشی، من زندگیت را روبهراه میکنم.» گفتم: « ممنون قربان! کسانی که رشته قضاوت را انتخاب میکنند اصولا راز نگه دارند.»
و بعد چهطور به شما بگویم که این آدم -که از نظر ظاهر شباهت زیادی به گانگسترها داشت- چه موجود شریف نازنینی بود و چه دستگاه عجیبی را اداره میکرد. (خداوندا! مرا ببخش که راز این مرد را -برخلاف قولی که دادهام-برملا میکنم) در خانواده او، بهخاطر تصرف ثروت بیحسابش -که اتفاقا خیلی هم حساب داشت- برخورد تندی پیش آمده بود. پدر خانواده رنجیده بود و بهخاطر تنبیه «بازماندگان» بهظاهر ثروتش را وقف کرده بود؛ اما در باطن، تمام مسئله مالیات بود و میل شدید به نپرداختن مالیات به دولت؛ یعنی اندوختن بیشتر.
کتاب ابن مشغله نوشته نادر ابراهیمی توسط انتشارات روزبهان به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات، نامه های فارسی
تابستان بود و من یک عینک آفتابی تیره رنگ به چشمم بود. گفت: «من به آدمهایی که عینک تیره به چشم بزنند کار نمی دهم.» زودی عینکم را برداشتم و گذاشتم ته جیبم. گفت: «من به آدمهایی که پدر مادر دار و از خانوادههای محترم نباشند کار نمیدهم.» ببخشید، فورا جواب دادم :«من خیلی پدر مادر دار هستم. دو تا مادر دارم، دو تا پدر» گفت: «پدر و مادر زیادی به چه دردی می خورد؟ سواد چقدر داری؟» گفتم: «دانشجو هستم. رشته حقوق» گفت: «مگر میشود هم دانشجو بود و هم کار کرد؟» گفتم: «بله قربان. خیلی از دانشجوها برای آن که دانشجو بمانند مجبورند کار کنند» گفت: «زیاد وراجی میکنی. اما اگر آدم حرفشنو و مودبی باشی و کاملا راز نگهدار باشی، من زندگیت را روبهراه میکنم.» گفتم: « ممنون قربان! کسانی که رشته قضاوت را انتخاب میکنند اصولا راز نگه دارند.»
و بعد چهطور به شما بگویم که این آدم -که از نظر ظاهر شباهت زیادی به گانگسترها داشت- چه موجود شریف نازنینی بود و چه دستگاه عجیبی را اداره میکرد. (خداوندا! مرا ببخش که راز این مرد را -برخلاف قولی که دادهام-برملا میکنم) در خانواده او، بهخاطر تصرف ثروت بیحسابش -که اتفاقا خیلی هم حساب داشت- برخورد تندی پیش آمده بود. پدر خانواده رنجیده بود و بهخاطر تنبیه «بازماندگان» بهظاهر ثروتش را وقف کرده بود؛ اما در باطن، تمام مسئله مالیات بود و میل شدید به نپرداختن مالیات به دولت؛ یعنی اندوختن بیشتر.