کتاب نامه به کودکی که هرگز زاده نشد نوشته اوریانا فالاچی با ترجمه زویا گوهرین, توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات ملل، ادبیات داستانی، جنبه های روانشناسی، داستان های روانشناسی میباشد.
کتابی که می خوانید نامه به کودکی که هرگز زاده نشد را میتوان به نوعی بهترین کتاب اوریانا فالاچی نامید. این کتاب با زاویهی دید اول شخص و در قالب نامهای از طرف یک زن جوان که گویا خود نویسنده است، خطاب به جنینی که در شکم خود دارد، نوشته شده تا فرزند نازادهاش را از مشکلات دنیا و بیرحمیهای آن آگاه سازد. نامه به کودکی که هرگز زاده نشد فریادی است از خشم نسبت به آنچه بر سر بشر آمده است، در عین حال از عشق مادر شدن نیز میگوید. کتاب کوچکی که از نخستین سطر تا انتها سرشار از احساس شادی، ترس، مهربانی، یأس، خشم، امید، افسردگی و اضطراب است.
شاید بحث اصلی اوریانا فالاچی در این کتاب سقط جنین باشد، اما به طور کلی تمام دیدگاههای موجود دربارهی زن را توجیه میکند. نویسنده به سوالات ذهنیاش، که هر انسانی و مخصوصا هر زنی ممکن است در طول عمرش بارها از خود بپرسد، پرداخته است؛ همچون فرزند به دنیا آوردن، شیوهی زندگی، چگونه زیستن، زن یا مرد بودن، عدالت، عشق و...
آن شب حس کردم تو هستى! قطرهاى زندگى که از نیستى رها شده باشد. روى تختخواب دراز کشیده بودم، چشمهایم در تاریکى باز بود، و ناگهان، در این تاریکى، روشنى یقینى درخشیدن گرفت، آرى، تو آنجا بودى. تو وجود داشتى.
درست مثل این بود که تیرى میان سینهام نشسته باشد. دلم از تپیدن باز ایستاد. و چون دوباره با صدایى خفیف تپیدن از سر گرفت، آوارى از گیجى و سرگشتگى بر سرم فرو ریخت، احساس کردم در گردابى فرو مىروم که در آن جز بىاعتمادى و دهشت چیزى نیست. اکنون نیز ترسى مرا در خود گرفته که آثارش بر چهرهام، بر مویم و بر ذهنم هویداست. ترسى که خودم را در آن گم مىکنم. سعى کن بفهمى، این ترس، ترس از دیگران نیست. من از دیگران باکى ندارم. ترس از رنج کشیدن نیست. من از درد نمىترسم. ترس من از ترس توست، ترس از تصادفى که تو را از نیستى بیرون کشید و در بطن من نهاد. من هرگز براى پذیرایى از تو آماده نبودهام، حتى اگر بیش از این دیده بهراهت دوخته باشم. همواره این سئوال بىرحمانه را از خود کردهام که شاید تو اشتیاقى نداشتهاى بهدنیا بیایى؟.........
کتاب نامه به کودکی که هرگز زاده نشد نوشته اوریانا فالاچی با ترجمه زویا گوهرین, توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات ملل، ادبیات داستانی، جنبه های روانشناسی، داستان های روانشناسی میباشد.
کتابی که می خوانید نامه به کودکی که هرگز زاده نشد را میتوان به نوعی بهترین کتاب اوریانا فالاچی نامید. این کتاب با زاویهی دید اول شخص و در قالب نامهای از طرف یک زن جوان که گویا خود نویسنده است، خطاب به جنینی که در شکم خود دارد، نوشته شده تا فرزند نازادهاش را از مشکلات دنیا و بیرحمیهای آن آگاه سازد. نامه به کودکی که هرگز زاده نشد فریادی است از خشم نسبت به آنچه بر سر بشر آمده است، در عین حال از عشق مادر شدن نیز میگوید. کتاب کوچکی که از نخستین سطر تا انتها سرشار از احساس شادی، ترس، مهربانی، یأس، خشم، امید، افسردگی و اضطراب است.
شاید بحث اصلی اوریانا فالاچی در این کتاب سقط جنین باشد، اما به طور کلی تمام دیدگاههای موجود دربارهی زن را توجیه میکند. نویسنده به سوالات ذهنیاش، که هر انسانی و مخصوصا هر زنی ممکن است در طول عمرش بارها از خود بپرسد، پرداخته است؛ همچون فرزند به دنیا آوردن، شیوهی زندگی، چگونه زیستن، زن یا مرد بودن، عدالت، عشق و...
آن شب حس کردم تو هستى! قطرهاى زندگى که از نیستى رها شده باشد. روى تختخواب دراز کشیده بودم، چشمهایم در تاریکى باز بود، و ناگهان، در این تاریکى، روشنى یقینى درخشیدن گرفت، آرى، تو آنجا بودى. تو وجود داشتى.
درست مثل این بود که تیرى میان سینهام نشسته باشد. دلم از تپیدن باز ایستاد. و چون دوباره با صدایى خفیف تپیدن از سر گرفت، آوارى از گیجى و سرگشتگى بر سرم فرو ریخت، احساس کردم در گردابى فرو مىروم که در آن جز بىاعتمادى و دهشت چیزى نیست. اکنون نیز ترسى مرا در خود گرفته که آثارش بر چهرهام، بر مویم و بر ذهنم هویداست. ترسى که خودم را در آن گم مىکنم. سعى کن بفهمى، این ترس، ترس از دیگران نیست. من از دیگران باکى ندارم. ترس از رنج کشیدن نیست. من از درد نمىترسم. ترس من از ترس توست، ترس از تصادفى که تو را از نیستى بیرون کشید و در بطن من نهاد. من هرگز براى پذیرایى از تو آماده نبودهام، حتى اگر بیش از این دیده بهراهت دوخته باشم. همواره این سئوال بىرحمانه را از خود کردهام که شاید تو اشتیاقى نداشتهاى بهدنیا بیایى؟.........