ذهن بیسِسا دات، مدام درگیر یادآوری خاطراتش از پنج سال زندگی در دنیای جانشین زمین، به نام میر، است؛ دنیایی پازل‌مانند، ساخته‌شده از سرزمین‌ها و مردمانی كه از دوره‌های مختلف تاریخِ زمین گرد آمده‌اند. اما حالا نخست‌زادگان ــ موجوداتی اسرارآمیز با قابلیت‌های فناورانه‌ی نامحدود ــ او را از میر به زمینِ سال ???? بازگردانده‌اند. اصلاً چرا نخست‌زادگان میر را به وجود آوردند؟ چرا بیسسا را به آن‌جا بردند و سپس فقط یك روز پس از نخستین ناپدیدشدنش او را به زمین بازگرداندند؟
زمانی كه دانشمندان نوعی نابهنجاری در مركز خورشید كشف كردند، پرسش‌های بیسِسا پاسخی خوفناك دریافت كرد؛ وقتی نابهنجاری علتی طبیعی ندارد، نشانه‌ای است از مداخله‌ی بیگانگان طی دوهزار سال گذشته. نقشه‌هایی كه یك‌هزاره‌ی پیشْ تماشاگرانی مرموز در فاصله‌ی چندین سال نوری به جریان انداخته بودند حالا به‌شكل طوفان خورشیدی به نتیجه می‌رسید؛ طوفانی که برای زدودن شکل‌های مختلف حیات از روی زمین به‌كمك بمباران با پرتوهای مرگبار طراحی شده بود.
پس، مبارزه‌ای بی‌امان در برابر بمب ساعتیِ خورشید آغاز می‌شود. اما حتی حالا، كه آخرالزمان خود را نمایان كرده است، همكاری برای مردمان و ملت‌های زمین ساده نیست. تفاوت‌های دینی و سیاسی هر تلاشی را از اساس تخریب می‌كند.
و در تمام این مدت، نخست‌زادگان تماشا می‌كنند...
