صد سال تنهایی

صد سال تنهایی
نویسنده کتاب گابریل گارسیا مارکز
صد سال تنهایی، داستان زندگی خانوادهای از اهالی آمریکای جنوبی است که در دهکدهای به نام ماکوندو زندگی میکنند. در این کتاب، زندگی شش نسل به تصویر کشیده شده است. آنها در این سالها هیچ ارتباطی با دنیای بیرون دهکدهی خود نداشته اند و تنها با کولیها در ارتباط هستند. کولیها گاهی برای آنان کالا میآورند و آنان را با تکنولوژیهای روز آشنا میکنند. تم اصلی در داستان، تنهایی است. گابریل گارسیا مارکز در صد سال تنهایی شخصیتهای مختلف را آنچنان هوشمندانه و با مهارتی وصفناپذیر به تصویر میکشد که گویی هریک از آنان در حقیقت خود خوانندگان کتاباند. در انتهای داستان میبینیم تمام این شخصیتها به گونهای محکوم به تنهایی هستند. نگاه ساده و در عين حال جادويي به انسانها و زمان باعث میشود صد سال تنهایی تا مدتها در فکر خواننده جای داشته باشد.
از دیدگاه برخی منتقدان در صد سال تنهایی سعی شده است کودکی نویسنده به تصویر کشیده شود. رمان، زندگی یک قرن مردم روستا را در بر می گیرد. داستان از زمان تاسیس آن شروع شده و زندگی بنیانگذارانش را دنبال می کند. به این ترتیب روستای وصف شده، ابعاد استورهای دارد. تکرار نام شخصیتهای آن جزو ویژگیهای منحصر به فرد این اثر بوده و مدتها در ذهن هک و تکرار میشود.
سخن گابریل گارسیا مارکز دربارهی کتاب صد سال تنهایی
شاید برای شما جالب باشد که چه کسی سر منشا فن بیان این نویسنده بزرگ است و چه کسی او را به بیانی این چنین فانتزی سوق داده است. مادر بزرگ گابریل گارسیا نوید بخش لحن و سبک نوشتاری وی بوده. به گفته خود گابریل گارسیا وی مسایل فراطبیعی و وهم آلود را بسیار طبیعی بیان می کرده و ابداً حالت چهرهاش را عوض نمیکرده.
آقای گارسیا در ابتدا داستان را بیآنکه به آن باور داشته باشم، نقل کرده و بعد به این نتیجه رسیده که خود او نیز باید داستان را باور کند. همانند مادربزرگش
گابریل گارسیا: فهمیدم من باید خودم به این داستانها باور داشته باشم و آنها را با همان حالتی که مادربزرگم تعریفشان میکرد، بنویسم: با چهرهای آجرمانند.
سبک داستان صد سال تنهایی
داستان از زبان سوم شخص حکایت میشود. سبک کتاب رئالیسم جادویی است، یکی از شاخههای واقعگرایی (رئالیسم) که در آن ساختارهای واقعیت دگرگون و دنیایی واقعی اما با روابط علت و معلولی خاص خود آفریده میشود. در داستانهای نوشته شده با سبک واقعگرایی جادویی، یک عنصر جادویی، واقعیت موجود در داستان را که بسیار عادی جلوه میکند، به چالش میکشد. هنگام خواندن داستانهای نوشته شده با این سبک، احساسات متضادی درون انسان زنده میشوند گاهی پرکشش گاهی خسته کننده، گاهی واقعی و گاهی همه چیز جادویی.مارکز با نوشتن دربارهی کارهای جادویی کولیها و عجایب مربوط به حضور آنها در دهکده، داستان را به گونهای تفسیر میکند تا حوادث مشابه واقعیت در زندگی کلمبیا با جادوهایی که در داستان رخ میدهند ادغام شده و سبک رئالیسم جادویی به وجود آید.
یکی از ویژگیهای کتاب این است که هیچ نتیجهگیری و پند اخلاقی و قضاوت در آن انجام نشده است و تنها به روایت اکتفا میکند ولی همچنان تا حدی ذهن را درگیر شخصیتها میکند که مدتها در فکر خواننده جای خواهد داشت. مارکز در طول داستان چندین بار زمان را به عقب میبرد اما این بازگشت زمانی به گذشته، در انسجام روایتها تاثیری ندارد.
شخصیت شناسی رمان
نسل اول
- ﺧﻮﺯﻩ ﺁﺭﮐﺎﺩﯾﻮ ﺑﻮﺋﻨﺪﯾا: بزرگ خاندان ﺑﻮﺋﻨﺪﯾﺎ و ﺑﻨﯿﺎﻧﮕﺬﺍﺭﺷﻬﺮ ﻣﺎﮐﻮﻧﺪﻭ است. وی نماد بیگناهی و معصومیت است.
- ﺍﻭﺭﺳﻮﻻ : ﻫﻤﺴﺮﺧﻮﺯﻩ ﺁﺭﮐﺎﺩﯾﻮﺑﻮﺋﻨﺪﯾﺎ است و شخصیتی بسیار قوی دارد. ﻭﯼ به دلیل طولانی بودن عمرش، ﺗﻮﻟﺪ شش نسل ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ.
اورسلا مادر ﺩﻭ ﭘﺴﺮ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻫﺎﯼ ﺁﺋﻮﺭﻟﯿﺎﻧﻮ ﻭ ﺧﻮﺯﻩ ﺁﺭﮐﺎﺩﯾﻮ ، ﻭ ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮ به نام ﺁﻣﺎﺭﺍﻧﺘﺎ میشود. اورسلا نماد زندگی ، وفاداری ، پایداری و همچنین سر زندگی در این داستان است.
نسل دوم
- ﺧﻮﺯﻩ ﺁﺭﮐﺎﺩﯾﻮ : ﻓﺮﺯﻧﺪ اول ﺍﻭﺭﺳﻼ ﻭ ﺧﻮﺯﻩ ﺍﺳﺖ.
وی به خاطر دختری کولی خانوادهی خود را رها میکند و سالها بعد به طور غیر منتظره ای با ادعاهای عجیب، به داستان بازمی گردد. خوزه آرکادیو ، نماد یک تقلید کورکورانه از سنتها و ارزشهای خانوادگی است. - ﺁﺋﻮﺭﻟﯿﺎﻧﻮ ﺑﻮﺋﻨﺪﯾﺎ : ﻓﺮﺯﻧﺪ دوم ﺍﻭﺭﺳﻼ ﻭ ﺧﻮﺯﻩ و اولین کسی است.
ﺁﺋﻮﺭﻟﯿﺎﻧﻮ در ماکوندو متولد شد. ﺍﻭ ﺑﻪﻋﻨﻮﺍﻥ ﺳﺮﻫﻨﮓ ﻭ ﺭﻫﺒﺮ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺧﻮﺍﻫﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺑﺎﺩﻭﻟﺖ ﻣﺤﺎﻓﻈﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﯽﭘﺮﺩﺍﺯﺩ. وی علاوه بر جنگجو بودن، شخصیتی هنری نیز دارد. شخصیت سرهنگ ، نماد انسان های عصر حاضر ما است که زندگی ماشینی دارند و در عین حال در درون آنها هزاران روح هنرمند نهفته است. سرهنگ ، اصلی ترین و اساسی ترین نقش را در رمان صد سال تنهایی به عهده دارد. - ﺁﻣﺎﺭﺍﻧﺘﺎ : دختر ﺍﻭﺭﺳﻼ ﻭ ﺧﻮﺯﻩ میباشد . وی ﺧﻮﺩ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮ ﻣﺠﺮﺩ ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ ﻭ ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﯽ دیگر کودکان ﺭﺍ ﺑﺮﻋﻬﺪﻩ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ.
نسلهای بعدی این خانواده از خوزه آرکادیو و همسرش ربکا به وجود میآیند. آمارانتا نماد یک انسان تنها ، گوشه گیر و آسیب دیده است. - ﺭﺑﮑﺎ : ﻫﻤﺴﺮ ﺧﻮﺯﻩ ﺁﺭﮐﺎﺩﯾﻮ ﺭﻣﺪﯾﻮﺱ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺳﺎﻧﺘﺎ ﺳﻮﻓﯿﺎ ﻭ ﺁﺭﮐﺎﺩﯾﻮ است و ﻫﻤﺴﺮ ﺟﻮﺍﻥ و زیبای ﺳﺮﻫﻨﮓ ﮐﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﺁﻧﮑﻪ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﻓﺮﺯﻧﺪﯼ ﺑﯿﺎﻭﺭﺩ ﻣﯽﻣﯿﺮﺩ.
نسل سوم
- ﺁﺭﮐﺎﺩﯾﻮ : ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺧﻮﺯﻩ ﺁﺭﮐﺎﺩﯾﻮ ﻭ ﺭﺑﮑﺎ است. ﺁﺭﮐﺎﺩﯾﻮ در غیاب سرهنگ، اداره ماکوندو را در دست میگیرد. به دلیل ظلم وستمی فراوانش، همه از وی ناراضی بودند. وی صاحب یک دختر به نام رمدیوس و دو پسر دو قلو به نام های خوزه آرکادیوی دوم و آئورلیانوی دوم میشود.
- ﺁﺋﻮﺭﻟﯿﺎﻧﻮ ﺧﻮﺯﻩ : فرزند ﺳﺮﻫﻨﮓ ﺁﺋﻮﺭﻟﯿﺎ ﻧﻮﺑﻮﺋﻨﺪﯾﺎ ﻭ ﭘﯿﻼﺭ ﺗﺮﻧﺮﺍسانتا
- سوفیا: او همسر آرکادیو بوده. آنها صاحب سه فرزند شدند. وی زنی ساکت و موقر است و شخصیتی آرام و ایستا را در داستان دارد.
نسل چهارم
- ﻓﺮﻧﺎﻧﺪﺍ ﺩﻝ ﮐﺎﺭﭘﯿﻮ : ﻫﻤﺴﺮ ﺁﺋﻮﺭﻟﯿﺎﻧﻮﯼ ﺩﻭﻡ . ﺣﺎﺻﻞ ﺍﯾﻦﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺩﻭ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺎ ﻧﺎﻡﻫﺎﯼ ﺁﻣﺎﺭﺍﻧﺘﺎ ﺍﻭﺭﺳﻮﻻ ﻭ ﺭﻧﺎﺗﺎﺭﻣﺪﯾﻮﺱ ﻭ ﯾﮏ ﭘﺴﺮ ﺑﻪ ﺍﺳﻢ ﺧﻮﺯﻩ ﺁﺭﮐﺎﺩﯾﻮ ﻫﺴﺘﻨﺪ. بعد از مرگ اورسولا فرناندا دل کارپیو کنترل زندگی افراد خانواده را برعهده می گیرد.
- ﺁﺋﻮﺭﻟﯿﺎﻧﻮﯼ ﺩﻭﻡ : ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺳﺎﻧﺘﺎ ﺳﻮﻓﯿﺎ ﻭ ﺁﺭﮐﺎﺩﯾﻮ
نسل پنجم
- ﺧﻮﺯﻩ ﺁﺭﮐﺎﺩﯾﻮﯼ ﺩﻭﻡ : ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺳﺎﻧﺘﺎ ﺳﻮﻓﯿﺎ ﻭ ﺁﺭﮐﺎﺩﯾﻮ ﺁﻣﺎﺭﺍﻧﺘﺎ ﺍﻭﺭﺳﻮﻻ، ﺭﻧﺎﺗﺎ ﺭﻣﺪﯾﻮﺱ و ﺧﻮﺯﻩ ﺁﺭﮐﺎﺩﯾﻮ ﻓﺮﺯﻧﺪان ﺁﺋﻮﺭﻟﯿﺎﻧﻮﯼ ﺩﻭﻡ ﻭ ﻓﺮﻧﺎﻧﺪﺍ ﺩﻝﮐﺎﺭﭘﯿﻮ هستند.
نسل ششم
- ﺁﺋﻮﺭﻟﯿﺎﻧﻮ : فرزند ﺁﻣﺎﺭﺍﻧﺘﺎ ﻭ ﺁﺋﻮﺭﻟﯿﺎﻧﻮ ﻭ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﻧﺴﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ .
سایر شخصیتها
- ﭘﯿﻼﺭ ﺗﺮﻧﺮﺍ : زنی دارای حس ششم قوی است. او میتواند آینده را پیش بینی کند. ﻣﻠﮑﯿﺎﺩﺱ : ﮐﻮﻟﯽای ﺍﺳﺖ با ﻗﺪﺭﺕ ﭘﯿﺶ ﮔﻮﯾﯽ. ﺍﻭﺑﺎﺭ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻣﺮﺩ ﻭ ﺑﺎﺯ ﺯﻧﺪﻩ شد.
بررسی نمادها
به گفته خود مارکز، صد سال تنهایی سعی در بیان واقعیات کلمبیا دارد. به همین دلیل منتقدان زیادی به دنبال توجیه رویدادهای داستان در زندگی مردم آمریکای لاتین و بویژه کلمبیا هستند. البته برخی ماجراها با بزرگنمایی زیادی همراه شده اند. برای مثال کشته شدن حدود دویست هزار نفر در جنگ. همچنین برخی معتقدند ﻣﺎﮐﻮﻧﺪﻭ نماد روستاییست که مارکز در آن متولد شد. و برخی آنرا مدینه ی فاضلهی مردم آمریکای لاتین یا اروپاییانی میدانند که به دنبال یافتن زندگی بهتر به آمریکا مهاجرت کردهاند. چراکه ﺧﻮﺯﻩ ﺁﺭﮐﺎﺩﯾﻮ ﺑﻮﺋﻨﺪﯾﺎ و همراهانش برای فرار از ریو آچا پس از عبور از شرایطی طاقت فرسا به آنجا پناه آوردهاند و در جایی از داستان ﺧﻮﺯﻩ ﺁﺭﮐادیو در خواب میبیند در و دیوار شهر از جنس یخ و همه جای شهر پر از نور و سرور میشود.مارکز از رنگها نیز استفادهای نمادین کرده ؛ برای مثال رنگ های زرد و طلایی نماد امپریالیسم و اسپانیااست ؛ طلا نشانگر جستجو برای ثروت میباشد در حالیکه زرد، نماد مرگ و ناامیدی و دلهره. نمادهای دیگری نیز میتوان در داستان یافت. برای مثال شرکت موز میتواند نماد و فرهنگ امپریالیستی باشد و قصد چپاول آمریکای لاتین را دارد و یا راه اندازی خط راه آهن و آمدن هواپیما به دهکدهی ماکوندو میتواند بیانگر جدال سنت و مدرنیته هم باشد. کولیها در رمان صد سال تنهایی حکم رابط را دارند و ماهیهای طلایی کوچک نماد تغییرند. به طور کلی در صد سال تنهایی، الگویی اساسی از تاریخ آمریکای لاتین وجود دارد.
انتقادات
توصیهای که به خوانندگان صد سال تنهایی میشود، این است که در ابتدای مطالعه برگهای آماده کنند و در آن فهرست تمام نامهایی که در طول کتاب به آنها برخورد میکنند را به صورت شجرهنامه یادداشت کنند. با این کار، تکرار نامها در کتاب موجب سردرگمی نخواهد بود.خواندن این کتاب به چه کسانی توصیه نمیشود؟اگر شما جزو این گروهها هستید، به شما پیشنهاد میشود سراغ این کتاب نروید:• به تازگی شروع به مطالعه کردهاید. (به شما پیشنهاد میشود در ابتدا سراغ این کتاب نروید و ابتدا تعدادی داستان کوتاه مطالعه کنید.)• کتابخوان هستید، اما رمانخوان نیستید و بیشتر با داستان کوتاه سروکله زدهاید.• کتابخوان یا رمانخوان هستید، اما با اسامی خارجی و ادبیات اسپانیاییکلمبیایی مشکل دارید .
درباره نویسنده (گابریل گارسیا مارکز)
گابریل گارسیا مارکز ششم مارسِ 1927 در آراکاتاکا متولد شد. زندگی گابریل گارسیا مارکز، پر از موفقیتهای حیرتانگیز و شکستهای یأسآور است، اما درک زندگی و آثارش بدون پذیرفتن اهمیت زمینههای اجتماعی، سیاسی و قومی او که در وطنش کلمبیا ریشه دارد، ناممکن است. یکی از بهترین آثار مارکز، کتاب صد سال تنهایی وی میباشد. صد سال تنهایی ، رمانی فانتزی است به همراه شکل گیری رویدادهای غیر قابلِ تصور، گویی اتفاقاتی عادی میباشند.برای خلق این اثر جاودانه، گابریل گارسیا مارکز، پانزده ماه خود را در خانه حبس کرد و توانست برندهی جایزه نوبل ادبیات در سال 1982 شود.
ریموند ویلیامز که زندگینامه نویس موفقی است نیز ازعان می کند که آراکاتاکا از نظر خود کلمبیاییها نیز بخش ممتاز کشور به حساب میآید. هنوز هم بعضی مردها در این منطقه شوهر زنان متعدد و پدرِ سی چهل بچه هستند.
بنابراین خلق شخصیت سرهنگ آئورلینانو بوئندیا که پسران زیادی از زنان مختلف به نام خود دارد توسط گارسیا مارکز عجیب نیست.خانهی کودکی مارکز پس از دریافت جایزه نوبل ادبی در سال 1982، در آراکاتای کلمبیا، بنایی ملی اعلام شد.
جوایز و افتخارات کتاب صد سال تنهایی
صد سال تنهایی برای اولین بار توسط شرکت انتشاراتی ادیتوریال سودامریکانا در بوینس آیرس آرژانتین منتشر شد و سپس به 37 زبان ترجمه شد و حدود 30 میلیون نسخهی آن به فروش رفته است.صد سال تنهایی در سال 1969 جایزی کیانکیانو ی ایتالیا را دریافت کرد و بهترین کتاب خارجی فرانسه شناخته شد. در سال 1970، منتقدان ادبی در ایالات متحده، جایی که گارسیا مارکز ممنوع الورود بود، صد سال تنهایی را جزو دوازده اثر برتر سال انتخاب کردند. در سال 1982، این کتاب برنده برندهی جایزه نوبل ادبیات شد. در سالهای بعد، صد سال تنهایی جوایز ملی و بینالمللی دیگری را دریافت کرد. این کتاب مسائل اجتماعی، فلسفی، اجتماعی و اعتقادی زیادی را به شکل یه داستان محکم و به یاد ماندنی مطرح میکند.صد سال تنهایی به زیبایی زندگی مردم لاتین را به تصویر کشیده و همینطور تاثیر استعمار و قدرت را در زندگی مردم نشان داده است. دیدگاه صد سال تنهایی نسبت به زندگی افراد و سرنوشت های از قبل تعیین شدهشان هم بسیار جالب توجه است.